چقدر دلم برای خدا تنگ شده....
همون خدایی که توی قلبای کوچیکمون هم جا میگرفت.
همونی که همیشه برای شنیدن غصههامون وقت داشت. آخه اون وقتا غصههامون این قدر بزرگ نبود.
دلم واسه خدای بچگیهام تنگ شده. همونی که جواب همه سوالای امتحان رو هم بلد بود و همشو هم برامون میگفت تا ما بنویسیم.
شما دلتون تنگ نشده واسش؟
اون وقتا اگه حتی یه روز هم با خدا حرف نمیزدیم، خیلی دلتنگش میشدیم.
راستی، چی شد که یه دفعه اون خدا رو فراموش کردیم؟
نکنه یه روزی اونم....
آآ آآ آآ بیا دست , دست
متـولـده مـاه مهر و رو دسـت نـداره عشقم اگه لنگشو پیدا کردی بیا جایزه بگیرتو از من
مبـــارک مـــبارک مـیخـونیـم بـا دلـــی شـاد ایــنــم کــادوی جـشــنـت تـولـدت مــبـارک بـاد
دلت شادو لبت خوش چو گل پر خنده باشی بیـا شعـمارو فـوت کـن تا صد سال زنده باشی
تـو آسـمون عـشـق مـن تویی تـنها ستـاره بـدون پـایـیـز هـر سـال تـو رو یـادمـن میـاره
من میـخوام بگـم دوسـت دارم بـازم دوباره بـبـیـن از آسـمـون فـقـط داره مـیبـاره سـتاره
همـه خوشحـالنـو مـیخنـدنو تـولــد توســت بـیـا یـه بـار دیـگـه بـه عشق من تو بگو آره
حالا بیا شمعارو فوت کن عزیزم
تولدت مبارک دنیای من امیدوارم تا دنیا دنیاست زنده باشی
خوب حالا بریم سراغ پذیرایی
داشت عکس یادم میرفتا , لبخند
تو ذهن مه گرفته ی پاییز با تولدت بهار رو زنده کردی